مرتبط با : تاریخی , تاریخ انقلاب , زندگینامه , شهدا , متفرقه , گوناگون , اهم موضوعات , فرهنگی , سیاسی , اجتماعی , ,
«مرتضی و متجددها»
یک موسیوی سینمایی آرام یا یک مومن غیور؟!
مهدی آذرپندار: «تحجر و تجدد دو پرتگاه جهنمی هستند که در این سوی و آن سویِ صراط عدل دهان باز کردهاند...» این جملهای از یکی از یادداشتهای انتقادی «سید مرتضی» است که در روزهای اوج سوره و نقدهای سینماییاش، خطاب به «محمد خاتمی» -وزیر وقت ارشاد- نوشته بود.
و این تحجر و این تجدد مصداق میادین مینی بودند که به قول « حسن رحیمپور ازغدی» او در تهران و پیش از شهادت در میدان مین فکه، روی آنها رفت. مینهایی خطرناکتر از مینهای فکه!
از آنجا او که پیش از طلیعهی انقلاب و ظهور مردی از جنس روح الله، خود منتها درجهی اطوارهای روشنفکری را تجربه کرده بود و در فضایی انتلکتوئل نفس میکشید، به خوبی به پیچ و خم و ظرافتهای این سنخ تجددخواهیهای روشنفکران آشنایی داشت و از همین رو، این جماعت را بارها با قلمش مورد انتقاد قرار داده بود. به هر حال او به قول خودش، از «راه طی شده» با ما سخن میگفت. از سوی دیگر، به دلیل آنکه بعد از وقوع انقلاب اسلامی، با «کامران آوینی» خداحافظی کرده و به یک «سید مرتضای» حقیقتاً انقلابی تبدیل شده بود، با انقلابی نماهای متحجر هم مشکل داشت و البته این بار او بود که مورد نوازش قلمهای آتشین این دستهی تندرو قرار میگرفت.
پس بدیهی است که شناخت راه «آوینی»، بیش از هر چیزی، نیازمند شناخت دو بیراههی «تحجر» و «تجدد» و آشنایی با مصادیق این دو مقولهی مهم در زمان حیات آوینی است. بر همین اساس، سعی میکنیم طی سلسله مطالبی جداگانه در حد شناخت ناکافی و ناچیز خودمان از این جاویدمرد آسمانی، به تبیین راه او در مواجهه با دو بیراههی «تحجر» و «تجدد» بپردازیم.
مرتضی و متجددها
حقیقت آن است که «آوینی» در هیچ مقولهای به اندازهی مذمت روشنفکری و غربزدگی و به عبارت بهتر «تجددخواهی» قلم نزده است و نمیتوان انکار نمود که همیشه روشنفکران سهم عمدهای در ایفای نقش «بدمن» در مقالهها و دیگر آثار او داشتهاند. حال این روشنفکران میتوانستند کافهنشینهای مردمزدهی به ظاهر هنرمند باشند و یا کارگزارانی که دور از مشی ولایتمداری دم از «توسعه یافتگی آنهم به هر قیمت» میزنند و به اسم دفاع از آزادی همه اقشار جامعه، عرصه را بر نیروهای حزبالله تنگ میکنند.
آنچنان که از سیری در احوالات و نوشتههای «سید مرتضی» بر میآید، او در مواجهه با هجمه کنندگان به ارزشهای دینی و انقلاب اسلامی با کسی شوخی نداشت و در فضای رسانهای به غیرتی مثال زدنی از خطوط قرمز مرزبانی میکرد. گاهی چنان از خواندن تألیفات و یا دیدن فیلمهای جماعت متجدد به خشم میآمد که بنابر غیرت دینی خود، ناگزیر به واکنشی آتشین میشد و این درست خلاف آن چیزی است که امروز برخی از نزدیکان تازه از راه رسیدهی آوینی سعی در القای آن دارند. نزدیکانی که میخواهند از آوینی یک «موسیوی سینمایی بیخاصیت» بسازند که اگر اعتراضی هم داشت، اعتراضش نه از جنس اعتراض یک انقلابی که اعتراضش از جنس یک شهروند جامعهی مدنی بود!
برای آنکه محکوم به کلیگویی درباره غیرت به خرج دادن آوینی در مواجهه با جریان روشنفکر نشوم، به ذکر مصادیقی از این واکنشهای آتشین و برخوردهای متظاهرانهی جماعت سرتاپا متجدد میپردازم:
«سید شهیدان اهل قلم» در شمارهی ششم دورهی سوم (شهریور 1370) مجلهی سوره در یادداشتی طولانی با عنوان «تحلیل آسان» در جواب به یادداشت مسعود بهنود در مجلهی آدینه با عنوان «حکومت آسان» که با رویکردی استحاله گرایانه نسبت به مبانی انقلاب اسلامی به رشته تحریر در آمده بود، مینویسد:
«که بودند آنان که حقیقت قدسی انقلاب اسلامی را در میدانهای هشت سال دفاع مردانه ظهور بخشیدند و چه بود جز درد دین و عشق ولایت که آنان را میتوان این همه استقامت بخشید؟... و اگر اینان نبودند، اکنون آیا چیزی از میراث انقلاب بر جای مانده بود که حالا آقایان میراثخوران خوشنشین دیار غرب و وابستگان داخلی استکبار و خود باختگان مرعوب مدینه فاوستی، رجّالگان و زُنّاربستگان دِیر «مایکل جکسون» و شیفتگان جزایر ناتورالیستها و مدّاحان پروسترویکای مفلوک شوروی مفلوکتر و نوچههای کمربسته «بوش» قدارهبند و بُزمجههای از ترس رعد و برق به سوراخ خزیده... بر سر تقسیم آن با ما که همه جان و مال و فرزندان و پدران و مادران خویش را به مسلخ عشق بردیم تا ولایت فقیه بماند، به جدال برخیزند؟ و کدام جدال؟ اگر این پهلوان پنبههای جُبّان فضای خالی میان سطور نشریاتِ نشخوارگر جویدههای فرنگیان، اهل نبرد بودند که حداقل یکی از آنها را در طول این هشت سال و لااقل در یکی از خطوط آرام پشت جبهه میدیدیم... که ندیدیم.»
و در جواب این جملهی بهنود که « اهل تفکر و قلم حق دارند حوالهای را که انقلاب به دست آنها داده - و در سالهای جنگ بابت دریافت آن اصراری نکردند - اینک وصول کنند...» (منظور از این حواله در این متن آزادی است) مینویسد:
«و لابد ما هم که سخت درگیر جنگ و جانبازی بودیم باید نسبت به این آقایان و خانمهای محترم شکرگزار باشیم که بر ما منت نهادند و حوالهی خود را وصول نکردند(!) و اگر نه، ما به راستی چه میکردیم؟ و راستش اگر ما هم بخواهیم به شیوهی همین نویسنده «فضای خالی میان سطور» را بخوانیم، باید بگوییم: این آقایان از ترس خودشان بود که در زمان جنگ، طلب وصول حوالهی آزادی را نکردند، چرا که امکان داشت وقتی رزم آوران اسلام خود را با دو دشمن رو به رو ببینند، در همان حال، محضاً لله یک آرپی جی جانانه هم به سمت مجلهی « آدینه» شلیک کنند و آن وقت خر بیار و باقلا بار کن!»
و خود صادقانه تأیید میکند که از خواندن این یادداشت مسعود بهنود به خشم آمده است: « اگر نگارندهی مقالهی مزبور قصد داشته که با این حرفها رزم آوران هشت سال دفاع مقدس و صبر آورندگان میدان نبرد را خشمگین کند، بداند که به نتیجه رسیده است.»
اما برای آنکه ادعایم در مورد نیت عدهای متجدد در مورد پروژهی «جنتلمنیزه کردن آوینی» را اثبات کنم، به واکنش «مسعود بهنود» -روزنامهنگار ضدانقلاب که اکنون به صورت رسمی به عنوان یکی از گردانندگان اصلی شبکه انگلیسی بیبیسی فارسی به حساب میآید- در مستند «مرتضی و ما» اشاره میکنم. او در این مستند، همین ماجرای نوشتن جوابیه برای مقالهاش توسط آوینی را متذکر میشود و در اظهاراتی جالب توجه میگوید که آوینی اتفاقاً بسیار آرام و متین جواب او را داده و اصولا اتفاق خاصی صورت نگرفته است!
حال از شما که این متن جوابیهی شهید آوینی را خواندهاید، میپرسم: آیا این جوابیه را که با استفاده از عباراتی چون «نوچههای کمربستهی بوش قدارهبند» و «بُزمجههای از ترس رعد و برق به سوراخ خزیده» همراه شده است، میتوان جوابیهای آرام نامید؟ این تهدید «سیدمرتضی» که اگر این اظهارات و مطالبهی آزادی بی قید و شرط (و نه آزادی منطقی) در زمان جنگ بیان میشد، احتمالاً دفتر مجلهی آدینه مورد نوازش موشک آر پی جی رزمندگان قرار میگرفت، آیا نشان از یک غیرت دینی مقدس در قبال توهین به آرمانها ندارد؟
ماجرای این پیغام و پسغامها به همین جا ختم نمیشود چنانکه چند سال بعد مسعود بهنود در مصاحبه با یاسر کراچیان، اینبار به شدت بر آوینی میتازد و از ادبیات و خط مشی او انتقاد میکند. انتقادی که در نوع خود شدیدترین انتقادات نسبت به آوینی و شخصیت او به شمار میرود. و شاید این اظهار نظر در سالهایی دور پس از شهادت مرتضی بیشتر این فرضیه را تایید کند که جریان روشنفکری به دنبال مصادره ویا حداقل خنثی کردن تاثیر او بود.
این «آوینی» که ما او را از سیاه و سفید کتابهایش میشناسیم، آنچنان غیور است که در واکنش به مصاحبه کیهان فرهنگی با تقی مدرسی –نویسندهی ضد انقلاب مقیم امریکا- و اظهارات ضد ارزشی او مینویسد: «آیا به راستی مسئله بدین سادگی است که شیطان از سوراخ سهل انگاری و تسامح ما به درون مجلهای خزیده است که تحت نظارت نمایندگی ولی فقیه است و یا موضوع را باید از این عمیقتر و وخیمتر دانست؟» (منبع:حلزون های خانه به دوش صفحهی 29)
و از همین دست، باز هم میتوان به حرکت انقلابی «آوینی» در هنگام اکران «مشق شب» کیارستمی در سینمای تالار اندیشهی حوزهی هنری اشاره کرد؛ حرکتی که در اعتراض به توهین این فیلم به حضرت صدیقهی اطهر (س) صورت گرفته بود. آن هم اعتراض با صدای رسا به نحوی که تمام سالن متوجه شوند. آیا چنین اعتراضی با صدای بلند در یک اکران خصوصی در سالن سینما و در یک جمع کاملاً سینمایی خلاف قواعد «جنتلمن«های اروپایی نیست؟ پس چرا گروهی به اسم قرابت نسبی با «سید مرتضی» بعد از رحلتش، در اندیشهی مصادرهی او به نفع جبههی از رمق افتادهی روشنفکری این چنین کمحافظه شدهاند؟
«آوینی» هیچگاه چماقدار نبود، اما بیخاصیت و بیغیرت هم نبود. او خودش را در قبال حملههای خواسته یا ناخواستهای که از سوی روشنفکران به ساحت دین و ارزشهای انقلاب اسلامی صورت میگرفت، مسئول میدانست و سعی میکرد در این موارد ابهام زدایی کرده و در صورت لزوم برخورد کند مرتضی خود در این باره میگوید:
«بر آن قصد بودهایم و خواهیم بود که اگر ساحت دین مورد هجوم کج اندیشان واقع شود، با همهی وجود به دفاع از آن برخیزیم تا آن نهال تازه رستهای که با انقلاب اسلامی در خاک مستعدّ این کشور پا گرفته است، در حریمی از تقدس فرصتی برای رشد بیابد...» (منبع:کتاب حلزون های خانه به دوش صفحه ی 19)
او البته طرفدار آزادی مشروط هر دو طیف متجدد و انقلابی است و اینکه هر دو بتوانند آرای خود را در یک شرایط یکسان و البته با رعایت خطقرمزها منتشر نمایند. هر چند که خود نیک میداند که روشنفکران از فضایی که در اختیار خواهند داشت، چگونه استفاده میکنند. چنان که خود میگوید: «باید از وجود این آزادی مشروط حمایت کرد، اگر چه کانون کذایی (منظور کانون نویسندگان است) به مرکزی برای مظلومنمایی روشنفکران و «ننه من غریبم» در برابر مجامع غربی و دعوت آنها به داخل کشور تبدیل شود – که خواهد شد، چرا که این جماعت همچون جنینی که به زهدان مادر وابسته باشد، با بند نافِ مشهورات انتکتوئلیستی قرن نوزدهمی به غرب وابستهاند و در نشریات خود نیز همواره همین یک مشت اسم و عبارت را به اَشکال مختلف قرقره میکنند. «آزادی» و «حقیقت» هم از همان الفاظی هستند که قربانی این جاهلیتِ توسعه یافته شدهاند و دست یافتن به معنای حقیقی آنها روز به روز مشکلتر میشود.» (منبع:کتاب حلزون های خانه به دوش صفحه ی 57)
او در توجیه مشروط بودن این آزادی هنرمندان و در انتقاد از چاپ کتاب غیراخلاقی و ضد دینی «شهرنوش پارسیپور» با عنوان «زنان بدون مردان» میگوید:
«باز هم ما امیدواریم که نظام بوروکراسی کشور آن همه از آرمان های انقلاب اسلامی دور نگردد که به خواست مردم و سلامت اخلاقی جامعه اسلامی بی اعتنایی کند و کار این تساهل تا بدانجا کشد که یک بار دیگر امکان رشد برای این شجرهای که در لجن نمیروید فراهم آید. آیا احترام به حقوق اجتماعی هنرمندان لزوما با نفی حقوق اجتماعی افرادی که میخواهند در یک فضای سالم اخلاقی زندگی کنند، همراه است؟» (منبع:کتاب حلزون های خانه به دوش صفحه ی 45)
او در همین سالها، معضل تهاجم فرهنگی را که در کلام مقتدایش –مقام معظم رهبری- به شدت جلوه دارد، محور انتقادهایش از روشنفکران قرار میدهد و با رعایت طریق انصاف، از بیان علت آنکه چرا از نظر او این روشنفکران متهم محسوب میشوند، هیچ ابایی ندارد.
«این تهاجم فرهنگی اگرچه صورت توطئه دارد، اما بدون تردید نه آنچنان است كه بتوان بر وابستگی مستقیم همهی روشنفكرانی كه مخالف انقلاب اسلامی هستند، حكم كرد، چنین نیست. روشنفكری حقیقتی دارد كه در هیچ كجا جز دنیای غرب تعین نمییابد. جامعهی روشنفكری اصولاًغربگراست و با تفكر غرب زده میاندیشد و حتی اگر روی به دینداری بیاورد به شدت در معرض التقاط قرار دارد. روشنفكر به مفهوم «ولایت» اعتقادی ندارد، چرا كه به دموكراسی غربی ایمان آورده است. او مومن به شریعت علمی است و با احكام ساده و متعارف و عوام زدهی علوم تجربی و انسانی میاندیشد و با پشتوانهی چنین تفكری، دین و دینداری خرافهای بیش نیست. بنابر این تفكر، عصر دین سپری شده و عصر علم فرا رسیده است و علما و متدولوژیستها نه تنها جای انبیا بلكه جای فلاسفه را نیز گرفته اند... بنابراین، چه بسا كه روشنفكران یك قوم با رویكرد به ظاهر ریاكارانهی دموكراسی غربی و شیفتگی مجنونوار نسبت به دستاوردهای شگفتانگیز تكنولوژی، تبلیغ تفكر غربی و اشاعهی آن را نوعی مبارزهی ارزشمند بینگارند و به این اعتبار، به هویت و استقلال خود پشت كنند. اگر در مسئلهی تهاجم فرهنگی هم باز روشنفكران مورد اتهام هستند، از همین جاست.» (منبع:کتاب رستاخیز جان صفحه ی 65)
او از کنار ادعاهای دروغین جریان روشنفکری مبنی بر دوری از سیاست و ایدئولوژی هم بیتفاوت نمیگذرد و آن را موضوع نقد قرار میدهد:
«عجیب اینجاست که شاید تا همین چند سال پیش، همین آقایان بسیار دوست میداشتند که خود را صاحب سوابق سیاسی مبارزاتی جا بزنند و حداقل پنهانی برای خود پُز و لقبی انقلابی دست و پا کنند. حالا چه شده که امروز چون جنّی که از بسمالله میگریزد، از ایدئولوژیهای سیاسی میگریزند و به تصریح خودشان میخواهند طوری زندگی کنند که با تغییر حکومتها و رژیم های سیاسی لطمهای به ایشان نخورد.» (منبع:کتاب حلزون های خانه به دوش صفحه ی 91)
«سید مرتضی» هیچ وقت وارد کجراههی اطوارهای روشنفکری مرسوم نشد و همیشه فاصلهاش را با این جماعت حفظ کرد. اگر آنها سینمای «تارکوفسکی» را تبلیغ می کردند، او ضمن نقد این فیلمساز و تفکر او، سینمای «هیچکاک» را به عنوان سینمای مطلوب معرفی میکرد. اگر آنها برای «کیارستمی» و «مخملباف» سرودست میشکستند، آوینی برای «حاتمیکیا» نامهی ستایشآمیز مینوشت.
و شاید از همین روی بود که اسفند ماه سال ۱۳۷۰ و در جریان سخنرانی“غیر منتظره” سید مرتضی آوینی در سمینار «بررسی سینمای پس از انقلاب» در دانشکده سینما تئاتر، همین روشنفکران سینماگر چنان بر او تاختند که خودش بعدها درباره شرایط خاص قرائت این سخنرانی از عبارت «بازجویی» استفاده کرده و نوشت:
«نوبت من بود. خانم نجم -ناظم جلسه- اعلام کرد: و حالا به سخنان سردبیر محترم ماهنامه سوره آقای سید مرتضی آوینی… لابد همه منتظر بودند که من هم بروم و بنا بر آداب روشنفکری سخنانی چند در مدح سینمای ایران و سینماگرانش بگویم و در جهت حفظ پرستیژ سخنانی بگویم که با مشهورات و مقبولات جوامع روشنفکری مخالفتی نداشته باشد. اما من همین متن را خواندم. از روی کاغذ، خیلی بد و با تپق فراوان. بعدها دوستان گفتند متن را همانطور خواندی که نریشن های روایت فتح را. مظلومانه و محزون. اما در هنگام سوال و جواب و یا بهتر بگویم بازجویی، بسیاری از معترضان به لحن خشن سخنانم اعتراض کردند و از جمله کسی برایم نوشته بود: جناب برادر عارف، آقای آوینی! لطفا بفرمایید اخلاق اسلامی درباره وقاحت چه نظری دارد؟ یعنی که لحن سخنان من وقیحانه بوده است. جماعت عجیب برآشفته بودند.»
به هر حال او هیچوقت نخواست روشنفکر بماند و مهمتر آنکه این فاصلهاش با روشنفکری را فریاد زد. شاید به همین خاطر است که روشنفکران هیچگاه او را نخواهند بخشید. چنانکه متحجران. چون او از میانهراه تجدد و تحجر گذشت...
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : مرتضی و متجددها, مهدی آذرپندار, آوینی, ,